آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

سرزمین عشق(شوشتر)

 

ضرب المثلهای شوشتری 

که کانه باد دهه = کاه کهنه را باد می زند . کنایه از کار بیهوده انجام دادن 

مولی گژدم زیر دولی = آدم آب زیر کاه مانند کژدمی است که در زیر دلو آب پنهان شده باشد .

کنایه از اینکه باید همیشه مواظب آدم آب زیر کاه بود  

ای پیاز انجنی عرس هم وا ریزی = اگر پیاز خرد بکنی اشک هم باید بریزی . کنایه از اینکه

هرکاری سختی و زحمت دارد 

پخشه مین دونش میره = مگس توی دهانش می میرد . کنایه از افراد بی عرضه  

ِخنده دل خوش مخو گریوه دل تنگ مخو = خنده دل خوش می خواهد و گریه دل تنگ می

خواهد . کنایه از اینکه هر کاری حالتی و زمینه ی قبلی می خواهد و هر کاری وقتی دارد. 

خودم اتوب میرم دشمنونم ا در = خودم از درون می میرم دشمنانم از بیرون . این ضرب المثل

هنگامی گفته می شود که شخصی ظاهر بسیار خوبی دارد تا حدی که زندگی او مورد حسادت

دیگران است ولی در واقع این شخص از درون گرفتار است .

مسجد هنی نساخته کوری نشسه دمش = مسجد هنوز ساخته نشده کوری در آن نشسته کنایه ازکسانی که پیش از موعد مقرر خواسته خود را اعلام می کنند.

شوشتر کافی نت جوانان ساعت ۲۳ شب

بوس.بوس.بوس

آری آغاز دوست داشتن است

گر چه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست...

Boos.Boos.Boos

به دیدارم بیا هر شب

 

به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی ، تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است...
بیا ای روشنی ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سر پوش سیاهیها
دلم تنگ است...

تنگ است...
من گمان می کردم دوستی همچو سروی سبز، چهار فصلش همه اراستگیست
من چه می دانستم هیبت باد زمستانی هست
من چه می دانستم سبزه می پژمرد از بی ابی ، یخ می زند از سردی دی
من چه می دانستم دل هرکس دل نیست...
قلب ها از اهن و سنگ

قلب ها بی خبر ازعاطفه اند...

 

      

آری آغاز دوست داشتن است

                            گر چه پایان راه نا پیداست

                                                     من به پایان دگر نیندیشم

                                                                              که همین دوست داشتن زیباست...

 

مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش

مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش

مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش

مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش
 
این وزن آواز من است
اگر مرا بسیار دوست بداری
شاید حس تو صادقانه نباشد
کمتر دوستم بدار
تا عشقت ناگهان به پایان نرسد
من به کم هم قانعم
واگر عشق تو اندک ،اما صادقانه باشد
من راضی ام
دوستی پایداراز هر چیزی بالاتر است
مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته با ش
این وزن آواز من است
بگو تا زمانی که زنده ای،دوستم داری!
ومن تمام عشق خود را به تو پیشکش می کنم

عمر


من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد

 

نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد

 

من که می دانم که تا سرگرم بزم و مستی ام

 

مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد

 

پس چرا عاشق نباشم؟

 

پس چرا عاشق نباشم؟

 

من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست

 

بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست نیست

 

من که می دانم اجل ناخوانده و بیدادگر

 

سر زده می آید و راه فراری نیست نیست

 

پس چرا عاشق نباشم؟

 

پس چرا عاشق نباشم؟

 

 

کوچه

کوچه 

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

 

در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید:

 

یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

 

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروریخته در آب

شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

یادم آید، تو به من گفتی:

-        ” از این عشق حذر کن!

لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،

آب، آیینة عشق گذران است،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

 

با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!

 

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...“

 

باز گفتم که : ” تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!

 

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، نالة تلخی زد و بگریخت ...

 

اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!

 

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم، نرمیدم.

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

 

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

دوستت دارم..... دوستت دارم....... دوستت دارم...

بگذار زندگی را در چشمان تو جستجو کنم

 

و در لحظه های با تو بودن

 

خون منجمد شده ام را

 

طراوتی دوباره بخشم

 

و با دستان لرزانم ، گیسوانت را به شبنم بسپارم

 

بر تو سجده کنم تا

 

از گناه عشق رهایی یابم

 

و لحظات با تو بودن را

 

در زمان بی تو بودن بیاد آورم

 

و بگویم ...

 

دوستت دارم ...!

در خیالم .... برایت کلبه ای در سبزترین خلوت دنج خدا می سازم ...

 

و با خواهش نگاهم تو را به این ضیافت عاشقانه می خوانم

 

به دستان لطیف و کوچکت هزاران بوسه می زنم

 

نیاز دلم را با ناز نگاهت پیوند می زنم هزاران گلبرک شقایق را نثار لبخند

 

نگاهت می کنم

 

و با تو تا اوج آبی عشق پر میکشم 

 

با ز هم هوا پر از شعر و غزل و قاصدک است

 

تو را می خوانم

 

غزل های خاموش دلم را بی دغدغه تا بلندای وجود فریاد میزنم :

 

دوستت دارم..... دوستت دارم....... دوستت دارم

 

قلب منی عزیز من دوستت دارم یه عالمه

هر چه به پات گل بریزم باز می دونم خیلی کمه

روز وشبم بدون تو می گذره اما خیلی سخت

نا ندارم بی تو باشم بیا بمون کنارمن

تو عشق من،تو جون من،فرشته ی نجات من،

   امیدمن،قرارمن،بیا بمون کنار من

عشق منی عزیزمن بخوای نخوای مال منی

   کاش یه روز از راه برسه

   از این واون دل بکنی

بذار که عطر نفسات پر کنه قلب خونه رو

می خوام که عاشق بمیرم

             حتی اگه بگی برو...

آن هنگام که نگاهت به نگاهم گره میخورد

آن هنگام که صدایت با صدایم در می آمیزد

آن هنگام که دستانت به دستانم می رسد

در میابم چقدر دوستت دارم

در میابم که دلم میخواهد برایت بمیرم

راست گفته اند که دوست داشتن دلیل نمی خواهد

من دلیلی برای دوست داشتن تو ندارم

ولی دوست داشتن تو دلیلی برای پرپر شدن منه

دانی آن زمان که گلی را از شاخه جدا میکنند

گل در میابد که چقدر او را دوست دارند

گل بی دلیل عاشق می شود

و به همین دلیل خیلی زود به دست معشوقه اش پرپر می شود

من هم دلم می خواهد برای تو و به دست تو پرپر شوم

تا شاهد دوریت نباشم

بی تو مهتاب...

 

عشق و وفا را از تو آموختم , صفا و صداقت را از تو آموختم

تو برایم مظهر عشقی

پاک ترین عشقم را تقدیم به تو میکنم

شاخه های رز را به تو تقدیم می کنم با هزار بوسه عشق

خاک کوی تو خاک پاکی است , زیرا قدم های استوار تو در آن پای نهاده .

قدمهای تو یعنی استقامت , صدای تو صدای دریا , قلب تو یعنی آرامش دریا

عشق تو یعنی جرز و مد دریا , گریه های تو یعنی طوفان دریا

غصه های تو یعنی غرق شدن در دریا

پس بدان تا ابد نمی گذارم  در این دریا غرق شوی

این دریای عشق ماست

بدان تا عشق ما زنده است این دریا طوفانی نمی شود

آرامشی دارد که از قلب من و تو سرچشمه می کیرد

آرامشی که دلهای من و تو را به هم آمیخت و آنها را جدانشدنی کرد

آرامشی که در چشمان توست را هرگز با چیز دیگری عوض نمی کنم

صداقت حرفات رو با جان و دل قبول دارم

و گرمای دستان را آرامش بخش این قلب عاشقم می دانم

 

پس بدان تا ابد دوستت دارم

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

..............................

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

...............................

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم

نه گرفتی از آن عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

 

عشق یعنی...

 

اجازه هست عشق تورو تو کوچه ها داد بزنم

 رو پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم 

 اجازه هست مردم شهر قصه مارو بدونن

 اسم منو عشق تورو توی کتابا بخونن

 اجازه هست که قلبمو برات چراغونش کنم

  پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونیش کنم

 اجازه می دی تا ابد سر بزارم رو شونه هات

 روزی هزارو صد دفعه بگم که می میرم برات

 اجازه می دی که بگم حرف عاشقانه هام تویی

 دلیل زنده بودنم درد ترانه هام تویی

 اجازه  دارم به همه بگم که تو مال منی

  ستارها اینو میگه که تو اقبال منی 

 اجازه هست جار بزنم بگم چه قدر دوست دارم

 بگم می خواهم بخاطرت سر به بیابون بذارم  

چشمانت را برای زندگی می خواهم

اسمت را برای دلخوشی می خوانم

دلت را برای عاشقی می خواهم

صدایت را برای شادابی می شنوم

دستت را برای نوازش می خواهم

و پایت را برای همراهی می خواهم

عطرت را برای مستی می بویم

خیالت را برای پرواز می خواهم

و خودت را نیز برای پرستش

کاشکی یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم **

 

دور از نگاه آدما هردومون عاشق می شدیم**

 

کاش آسمون با وسعتش تودستامون جا می گرفت **

 

گلهای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت **

 

کاش تو هوای عاشقی لیلی مجنون می شدیم **

 

باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون می شدیم **

 

کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال می گرفت **

 

برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت **

 

بابال اون فرشته ها تو آسمون پر می زدیم **

 

به شهر ستاره ها به آرومی سر می زدیم **

 

شب که می شود امانت فرشته ها رو می دادیم **

 

چشمامونو می بستیم وبه یاد هم می افتادیم **

 

کاشکی تو دریای قشنگ خواب شقایق رو می دیدیم **

 

خواب دوتا مسافروعشق ویه قایق می دیدیم **

 

کاشکی می شد نیمه شب با همدیگه  دعا کنیم **

 

خدا آسمونا رو با یک زبون صدا کنیم **

 

بگیم خدا مهربون ما رو از همدیگر جدا نکن **

 

هرگز به عشق دیگری ما رو مبتلا نکن **