آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

هر چیز جای خودش...

از تقدیر سرنوشت غمگین مباش، چه بسا سگهایی بر روی اجساد شیرها رقصیدند،  
 شادی کردند و خود را بزرگ پنداشتند، ولی نمی دانستند شیر، شیر میماند و سگ،  

همان سگ...  

زندگی؟؟...

چه ساده بودم؛

آن هنگام که می پنداشتم؛ 


ترکیدن بادکنک آبی من؛

ناگوارترین حادثه ی عالم است! 

خدایا شرمنده...

فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را 
  
دیگر چرا آفریدی؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب
 
می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد  

دکتر علی شریعتی...

 

 

ساعت ها را بگذارید بخوابند! بیهوده زیستن را نیاز به شمردن نیست  

( دکتر علی شریعتی )