با صفحه ی شطرنج دلم چه کرده ای؟؟؟؟
که سربازهای حرفهایم تفنگ سکوت رو به من گرفته اند
قلعه های شادی ام فرو ریخته اند
اسبهای صداقتم رام تو گشته اند
فیلهای غرورم به زانو درامده ند
وزیر غیرتم در دوئل باخته
و شاه دلم همان یک حرکتش را به تو بخشیده
عشق یک بازی بود
من چه بی تجربه بازی کردم
بی تو چگونه باورم شود برگهای زرد باغ دوباره سر سبز می شود ای مسافر همیشگی بی تو من
به انتها رسیده ام از کدام آشنایی از کدام عشق با تو گفتگو کنم من به سوگ عاطفه ها نشسته ام
بی هدف به هر طرف کشیده می شوم به یاد تو عزیز سفر کرده از چشمم چون اشک سفر
کردی بی تو چه کنم..