آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

دکتر علی شریعتی...

کتاب علی تنهاست اثر 

 معلم شهید دکتر علی شریعتی 

 

 

دانلود 

فایل Pdf می باشد

چه کسی بعد از من ...

چه کسی بعد از من


غبار چشم هایت را می دزد ؟


چه کسی بعد از من


سکوت تنهایت را گلباران می کند ؟ 


 

چه کسی بعد از من


عمق دلتنگیت را ساز می شود ؟


چه کسی بعد از من


به یاد دلگویه هایت اشک می ریزد ؟


 




چه کسی بعد از من


دلیل خوابگردی شبانه ات می شود ؟


چه کسی بعد از من


بهانه بازیگوشی زلفت با باد می شود ؟


چه کسی بعد از من


دست تنهایی تو را می گیرد ؟


چه کسی


فاجعه عاشقی کردنت را تکرار می کند ؟


چه کسی


رسوایی چشم هایت را پنهان می کند ؟


چه کسی بعد از من


غریق نجات شعر های به گل نشسته ات می شود ؟


چه کسی بعد از من


موج خاطراتت را شانه می کند ؟


چه کسی بعد از من


نامت را روزی هزاران بار فریاد می زند ؟


چه کسی بعد از من


مرا در تو تکرار می کند ؟

گل من...

 

 


گل من

 

چشمهایم را می بندم

 

و زیرلب آرام آرام زمزمه می کنم :

 

گل من !

 

زندگی ،‌بدون روزهای بد نمی شود؛ بدون روزهای اشک و درد وخشم وغم .

 

اما ،‌روزهای بد،همچون برگهای پاییزی ،شتابان فرو می ریزند ،و درزیرپاهای تو،

 

اگر بخواهی،استخوان می شکنند،‌ودرختْ استوارومقاوم برجای می ماند.

 

گل قشنگ من !

 

برگهای پاییزی،بی شک،درتداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به

 

تداوم درخت،سهمی ازیاد نرفتنی دارند ....

 

طعم حرفات هنوزشیرینه .

 

چه سخته با توبودن وتنها موندن

 

چشمام رومی بندم

 

سکوت می کنم ....سکوت

 

و مزه شورقطرهای بی تاب،دهان خشکم رابه ضیافت می خواند

 

چشمهایم هنوزبسته است

 

باور کن

ولنتاین مبارک...

  

 

عشق محبتی جاودانه در دست من و توست

جلوه عشق لبخند است

که هیچکس از بخشش ان فقیر نمی شود

 

 

حیدر بابا، دنیا یالان دنیا دی...

  

 

حیدر بابا، دنیا یالان دنیا دی

سلیماندان، نوحدان قالان دنیا دی

اوغول دوغان، درده سالان دنیا دی

هر کیمسیه هر نه وئریب، الیبدی

افلاطوندان بیر قوری آد قالیبدی

حیدر بابا، یارــ یولداشلار دوندولر

بیرــ بیر منی چولده قویوب، چوندلر

چشمه لریم، چراغلاریم، سوندولر

یامان یئرده گون دوندی، آخشام اولدی

دنیا منه خرابه­ی شام اولدی !

حیدر بابا ،یولوم سنن کج اولدی

عمروم کچدی، گلممه دیم گج اولدی

هئچ بیلمه دیم گوزللرون نج اولدی

بیلمزدیم دنگه لروار، دونوم وار

ایتگین لیک وار، آیرلیق وار، ئولوم وار

 

 

امام رضا (ع)...

«امیدی نداشته باش از آن کس که...»


 

                                  

 

پنج صفت است که در هر کس نباشد امید چیزی از دنیا و آخرت به او نداشته باشید:

- کسی که در نهادش اعتماد نبینی.

- کسی که در سرشتـش کرم نیابی.

- کسی که در آفرینشـش استـواری نبینی.

- کسی که در نفسش نجابت نیابی.

- کسی که از خدایش ترسناک نباشد.
امام رضا (ع)

بعد از این هم...

نیمه شب اواره و بی حس وحال در سرم سودای جامی بی زوال
پرسه ای اغاز کردیم در خیال دل به یاد اورد ایام وصال
از جدایی یک دو سالی می گذشت یک دو سالی از عمر رفت وبرنگشت
دل به یاد اورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را
ان نظر بازی و اسرار را ان دوچشم مست اهو وار را
همچو رازی مبهم و سربسته بود چون من از تکرار او هم خسته بود
امدو هم اشیان شد با من و همنشین وهم زبان شد با من و
خسته جان بودم که جان شد با من و ناتوان بودو توان شد بامن و
دامنش شد خوابگاه خستگی اینچنین اغاز شد دلبستگی
وای ازان شب زنده داری تا سحر وای از ان عمری که با او شد بسر
مست او بودم زدنیا بی خبر دم به دم این عشق می شدبیشتر
امدو در خلوتم دم ساز شد گفتوگوها بین ما اغاز شد
گفتمش در عشق پابرجاست دل گر گشایی چشم دل زیباست دل
گرتو بادبان شوی دریاست دل بی تو شام بی فرداست دل
دل از عشق روی تو ویران شده در پی عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدان من تورا بس دوست می دارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان چون توای فرهاد شیرینم بدان
با تو شادی می شود غمهای من با تو زیبا می شود فردای من
گفتمش عشقت به دل افسون شده دل ز جادوی رخت افسون شده

جز تو هر یادی به دل مدفون شده عالم از زیباییت مجنون شده
برلبم بگذاشت لب یعنی خموش طعم بوسه از سرم برد عقل وهوش
درسرم جزعشق او سودا نبود بهر کس جزاو در این دل جانبود
دیده جز بر روی اوبینا نبود همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره افاق بود درنجابت در نکویی طاق بود
روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
اخر این قصه هجران بود و بس حسرت و رنج فراوان بودو بس
یار ما را از جدایی غم نبود در غمش مجنون عاشق کم نبود
برسر پیمان خود محکم نبود سهم من از عشق جز ما نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست ساده ام ان عهدوپیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را گسست این خبر ناگاه پشتم را شکست
ان کبوتر عاقبت از بند رفت رفت وبا دلدار دیگر عهد بست
با که گویم که همخون من است خصم جان وتشنه خون من است
بخت بد بین وصل او قسمت نشد این گدا مشمول ان رحمت نشد
ان طلا حاصل به این قیمت نشد
عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست باچنین تقدیر بد تدبیر نیست
از غمش با دود و دم همدم شدم باده نوش غصه او من شدم
مست و مخمور وخراب از غم شدم ذره ذره اب گشتم کم شدم
اخر اتش زد دل دیوانه را سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من از من گذشتی خوش گذر بعداز این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن ز سر دیشب از کف رفت فردا را نگر
اخر این یکبار از من بشنو پند بر من و بر روزگارم دل نبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود عشق دیرین گسسته تار و پود
گر چه اب رفته باز اید به رود ماهی بیچاره را اما چه سود


بعد از این هم اشیانت هر کسی است باش با او یاد تو ما را بس است

عشق مادری...

 

یک روز اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم ، اومدم معذرت‌خواهی کنم

هی میگفت : علی‌جان تویی

هی میگفتم : ببخشید مادر اشتباه گرفتم

باز میگفت : رضا جان تویی مادر 

میگفتم : نه مادر جان اشتباه شده ببخشید

اسم سوم رو که گفت دلم شکست

 گفتم آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم

 اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد

                                                              «   از وبلاگhttp://rahmanms.blogfa.com/»