باشد رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش
برگها آوازی بود
که من گمان می کردم می گوید:
دوستت دارم
گفتم دوستت دارم ، چه صادقانه
پذیرفتی ، چه فریبنده
آغوشم برایت باز شد ، چه ابلهانه
با تو خوش بودم ، چه کودکانه
همه چیزم شدی ، چه زود
نیازمندت شدم ، چه حقیرانه
به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی ، چه ناجوانمردنه
وازه غریب خداحافظ به میان آمد ، چه بی رحمانه
و من سوختم ، چه عاشقانه...
بوسه یعنی پرسه در اعماق عشق
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از شب لذت از دیوانگی
بوسه یعنی حس طعم خوب عشق
طعم شیرینی به رنگ سا دگی
بوسه آغازی برای ما شدن