آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

...

شاید اگه دایم بودی کنارم

                        یه روز می دیدم که دوستت ندارم

می خوام برم که تا ابد بمونم

                        سخته برای هر دومون می دونم

فکر نکنی دوری و اینجا نیستی

                      قلب من انجاس تو تنها نیستی

غصه نخور زندگی رنگارنگه

                    یه وقتایی دور شدنم قشنگه

تنهایی خیلی سخته...

 

    تنهایی خیلی سخته وقتی چشام به راه ....

وقتی که شب سیاه  .  وقتی بدون ماهه  

      تنهایی خیلی تلخه وقتی که بی تو هستم....

تنها می مونه دستم.با این دل شکسته ام 

     دل تنگیامو بر دار پیش خودت نگهدار ....

هر وقت که تنها شدی منو به یادت بیار     

      داریم میریم نمی خوام وقته تو رو بگیرم  

    این حرف آخر من دوستت دارم   

    دوستت دارم عزیزم  


تقصیر دلم چیست...

تقصیر دلم چیست
             اگر روی تو زیباست
 حاجت به بیان نیست
           که از روی تو پیداست
من تشنه یک لحظه تماشای تو هستم 
          افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست...!

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم...

دلم همیشه می خواست غزلی بگویم که اخرین بیتش..
آخرین پلک خواب الوده تو باشد....
امشب ولی می خواهم به جای حافظ با دیوان چشمان تو فال بگیرم..
پلک که می زنی ورق ورق غزل تازه زاده می شود..
اخرین برگ دیوان چشمان تو کجاست؟؟؟
پلک بزن من غزل تازه می خواهم///

 

 

بی تو طوفانزده دشت جنونم،صید افتاده به خونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی،
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
در خانه چو ببستم ،دگر از پای نشستم
گوئیا زلزله آمد ، گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو ،کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی
تو همه شعر و سرودی، تو همه بود و نبودی
چه گریزی زبر من،که زکویت نگریزم
گر بمیرم زغم دل ، با تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی ؟ نتوانم ، نتوانم
بی تو من زنده نمانم...

پاداش...

رنگین کمان ٬

 

پاداش کسانی است که تا آخرین قطره ٬

 

زیر باران می مانند

 

 

 

تنها...

کاش میشد هیچ کس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود...

در دادگاه عشق ...

 

در دادگاه عشق ... قسمم قلبم بود وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان . قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و پس محکوم شدم به تنهایی و مرگ . کنار چوبه ی دار ا ز من خواستند تا اخرین خواسته ام را بگویم و ومن گفتم : به تو بگویند ... دوستت دارم