آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

خواب آخر

وقتی که خوابی نیمه شب، تو رانگاه می‌کنم
زیبایی‌ات را بابهارگاه اشتباه می‌کنم
از شرم سر انگشت من پیشانی‌ات تر می‌شود
عطر تنت می‌پیچد و دنیا معطر می‌شود
 گیسوت تابی می‌خورد، می‌لغزد از بازوی تو
از شانه جاری می‌شود چون آبشاری موی تو
چون برگ گل در بسترم می‌گسترانی بوی خود
من را نوازش می‌کنی بر مهربان زانوی خود
آسیمه می‌خیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر
ای عشق من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر
من بی تو می‌میرم نرو، من بی تو می‌میرم بمان
با من بمان زین پس دگر هر چه تو می‌گویی همان
در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت
می‌خوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت