آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

ای وسوسه...

امشب ، همه اشکم ، همه رشکم ، همه دردم
کو بوسه ی گرمی ، که بجوید دل سردم ؟
رسوا کنمت ، ورنه ز بیتابی  دیدار
شب تا به سحر ، با دل  رسوا به نبردم
دوری ز من ای گلبن سیراب و ، دل از دور
گلبوسه فشاند به سراپای  تو هر دم
مهتاب تنت ، از دلِ این بسترِ خاموش
کی بردمد ، ای جفت سبکسایه که فردم
خاری شد و در جان  پشیمان  من آویخت
آن شِکوه که پیش تو تنک حوصله کردم
صد چامه ف فروباردم از طبع زر اندود
گویی به خزان  غمت ، آن شاخه ی زردم
خواهم ، که تو را گیرم و شادان بگریزم
آنگونه ، که هرگز نرسد باد به گردم
باغ گنهی ، دو رخ شیرین  مرادی
آغوشِ تو جوید ، دل  اندیشه نوردم
ای " وسوسه " ، گر با تو زنم بر سر  دلخواه
آتش  فِکند ، مهره ی مهر  تو به نردم
الهامگر ِ طبع  فریدونی و وقت است
کز ناز  دگر ، تازه کنی جوشش  دردم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد