امشب ، همه اشکم ، همه رشکم ، همه دردم
کو بوسه ی گرمی ، که بجوید دل سردم ؟
رسوا کنمت ، ورنه ز بیتابی دیدار
شب تا به سحر ، با دل رسوا به نبردم
دوری ز من ای گلبن سیراب و ، دل از دور
گلبوسه فشاند به سراپای تو هر دم
مهتاب تنت ، از دلِ این بسترِ خاموش
کی بردمد ، ای جفت سبکسایه که فردم
خاری شد و در جان پشیمان من آویخت
آن شِکوه که پیش تو تنک حوصله کردم
صد چامه ف فروباردم از طبع زر اندود
گویی به خزان غمت ، آن شاخه ی زردم
خواهم ، که تو را گیرم و شادان بگریزم
آنگونه ، که هرگز نرسد باد به گردم
باغ گنهی ، دو رخ شیرین مرادی
آغوشِ تو جوید ، دل اندیشه نوردم
ای " وسوسه " ، گر با تو زنم بر سر دلخواه
آتش فِکند ، مهره ی مهر تو به نردم
الهامگر ِ طبع فریدونی و وقت است
کز ناز دگر ، تازه کنی جوشش دردم