برایم بخوان اسمانی ترینم
که خسته از اوازه های زمینم
به من بال انجا رسیدن بخشا که دیر است اینجا نشینم
کس جز خودم اشنایم نشد اه...
غریبه ترین مرد این سرزمینم
چون ائینه با هر که رو راست بودم
به من ضربه زد سنگ شد هم نشینم
صدا در این خاک باب دلم نیست
برایم بخوان اسمانی ترینم
دنیا را بد ساختند:
کسی راکه دوست داری دوستت ندارد
کسی که تورا دوست دارد تو دوستش نداری
اما کسی که تو دوستش داری واوهم دوستت دارد
به رسم وآیین زندگانی به هم نمی رسید
واین رنج است
زندگی یعنی این...
دستم بوی گل میداد، مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند
اما هیچ کس فکر نکرد شاید من شاخه گلی کاشته باشم.
یا مقلب قلب ما را شاد کن
یا مدبرخانه را آباد کن
یا محول احسن الحالم نما
از بدی ها فارغ البالم نما
این دل جاوید را پاک از ریا
کن خدا ای قادر بی منتها
نوروزتان پیروز
با آرزوی 12ماه شادی
52هفته خنده
365روز سلامتی
8760ساعت عشق
528600دقیقه برکت
و 3153600ثانیه دوستی
برای تمام شما دوستان عزیز
سال نو مبارک
یکی را دوست می دارم ..
یکی را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند..
نگاهش میکنم شاید
بخواند از نگاه من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند..
به برگ گل نوشتم من
تو را دوست می دارم
ولی افسوس او گل را
به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند..
به مهتاب گفتم ای مهتاب
سر راهت به کوی او
سلام من رسان و گو
تو را من دوست می دارم
ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید
یکی ابر سیه آمد که روی ماه تابان را بپوشانید..
صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست می دارم
ولی افسوس و صد افسوس
زابر تیره برقی جست
که قاصد را میان ره بسوزانید..
کنون وامانده از هر جا
دگر با خود کنم نجوا
یکی را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند..
تا ابد برایم بمان...
در یک روز خزان پاییزی
پرستویی را در حال مهاجرت دیدم
به او گفتم:
چون به دیار یارم میروی
به او بگو دوستش دارم..
بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان امد گفت:
دوستش بدار
ولی
منتظرش نمان..
از طعنه جاهلان نخواهم ترسید
بر خنده این زمانه خواهم خندید
من بر سر عشق پاک خود می مانم
تا کور شود هر آنکه نتواند دید...