چه کسی بعد از من
غبار چشم هایت را می دزد ؟
چه کسی بعد از من
سکوت تنهایت را گلباران می کند ؟
چه کسی بعد از من
عمق دلتنگیت را ساز می شود ؟
چه کسی بعد از من
به یاد دلگویه هایت اشک می ریزد ؟
چه کسی بعد از من
دلیل خوابگردی شبانه ات می شود ؟
چه کسی بعد از من
بهانه بازیگوشی زلفت با باد می شود ؟
چه کسی بعد از من
دست تنهایی تو را می گیرد ؟
چه کسی
فاجعه عاشقی کردنت را تکرار می کند ؟
چه کسی
رسوایی چشم هایت را پنهان می کند ؟
چه کسی بعد از من
غریق نجات شعر های به گل نشسته ات می شود ؟
چه کسی بعد از من
موج خاطراتت را شانه می کند ؟
چه کسی بعد از من
نامت را روزی هزاران بار فریاد می زند ؟
چه کسی بعد از من
مرا در تو تکرار می کند ؟
گل من
چشمهایم را می بندم
و زیرلب آرام آرام زمزمه می کنم :
گل من !
زندگی ،بدون روزهای بد نمی شود؛ بدون روزهای اشک و درد وخشم وغم .
اما ،روزهای بد،همچون برگهای پاییزی ،شتابان فرو می ریزند ،و درزیرپاهای تو،
اگر بخواهی،استخوان می شکنند،ودرختْ استوارومقاوم برجای می ماند.
گل قشنگ من !
برگهای پاییزی،بی شک،درتداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به
تداوم درخت،سهمی ازیاد نرفتنی دارند ....
طعم حرفات هنوزشیرینه .
چه سخته با توبودن وتنها موندن
چشمام رومی بندم
سکوت می کنم ....سکوت
و مزه شورقطرهای بی تاب،دهان خشکم رابه ضیافت می خواند
چشمهایم هنوزبسته است
باور کن
عشق محبتی جاودانه در دست من و توست
جلوه عشق لبخند است
که هیچکس از بخشش ان فقیر نمی شود
حیدر بابا، دنیا یالان دنیا دی
سلیماندان، نوحدان قالان دنیا دی
اوغول دوغان، درده سالان دنیا دی
هر کیمسیه هر نه وئریب، الیبدی
افلاطوندان بیر قوری آد قالیبدی
حیدر بابا، یارــ یولداشلار دوندولر
بیرــ بیر منی چولده قویوب، چوندلر
چشمه لریم، چراغلاریم، سوندولر
یامان یئرده گون دوندی، آخشام اولدی
دنیا منه خرابهی شام اولدی !
حیدر بابا ،یولوم سنن کج اولدی
عمروم کچدی، گلممه دیم گج اولدی
هئچ بیلمه دیم گوزللرون نج اولدی
بیلمزدیم دنگه لروار، دونوم وار
ایتگین لیک وار، آیرلیق وار، ئولوم وار
«امیدی نداشته باش از آن کس که...»
پنج صفت است که در هر کس نباشد امید چیزی از دنیا و آخرت به او نداشته باشید:
- کسی که در نهادش اعتماد نبینی.
- کسی که در سرشتـش کرم نیابی.
- کسی که در آفرینشـش استـواری نبینی.
- کسی که در نفسش نجابت نیابی.
- کسی که از خدایش ترسناک نباشد.
امام رضا (ع)
بعد از این هم اشیانت هر کسی است باش با او یاد تو ما را بس است
/img>
یک روز اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم ، اومدم معذرتخواهی کنم
هی میگفت : علیجان تویی
هی میگفتم : ببخشید مادر اشتباه گرفتم
باز میگفت : رضا جان تویی مادر
میگفتم : نه مادر جان اشتباه شده ببخشید
اسم سوم رو که گفت دلم شکست
گفتم آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم
اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد
« از وبلاگhttp://rahmanms.blogfa.com/»