گرما یعنی ....
نفس های تو ....
دستهای تو ....
آغوش تو ....
من به خورشید ایمان ندارم...
چشمم که نداشت تاب نظارهی یار شد اشک فشان به پیش آن سیم عذار در سیل سرشک عکس رخسارش دید نقش عجبی بر آب زد آخر کار
ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسیمن دوش نام دیگرت کردم که درد بی دوا
چشمم که نداشت تاب نظارهی یار
شد اشک فشان به پیش آن سیم عذار
در سیل سرشک عکس رخسارش دید
نقش عجبی بر آب زد آخر کار
ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی
من دوش نام دیگرت کردم که درد بی دوا