آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

وای بر من گر، تو آن گم کرده ام باشی...

وای بر من گر، تو آن گم کرده ام باشی

چه بس دور است، بین ما

که این سو ،که این سو

یرمردی با سپیدی های مو

و

هزاران بار مردن، رنج بردن

با خمی در قامت، از این راه دشوار

که این سو دست ها خشکیده

دل مرده

به ظاهر خنده ای بر لب

و

گاهی

حرف های پیچ در پیچ ، و هم هیچ

و گه گاهی

و گه گاهی دو خط شعری که گویای همه چیز است

و

خود ناچیز

وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی

که بس دور است بین ما

که آن سو

که آن سو نازنینی غنچه شاداب

و

صدها آرزو بر دل

دلی گهواره ی  عشقی

که چندی بیش نیست شاید

و از بازیچه بودن سخت بیزار است

.....

وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی

چه بس دور است بین ما

و عاشق گشتن

و

عاشق نمودن

سخت دشوار است 

                                   مسعود فردمنش 

نظرات 1 + ارسال نظر
هانی سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389 ساعت 17:36 http://baran1375.persianblog.ir/

سلام قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد