آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان تو ام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا
ای شب هجران که یک دم در چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد زهم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طمع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی طبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا...
بنام تنها یاورم استا کریم
سلام حامدم شاید نشناسی بی وفایی از من بود اما تا الان خیلی سختس کشیدم ببخشید اما زمان می خواد تا همون حامد بشم موفق باشی اگه خواستی که باشم یه سر بزن
به امید دوباره شدن
روحش شاد حیف که خودش قدر خودش رو ندونست
hamashono khondam mese hamishe ziba bod