آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

آدمها رو عشقشون پا میزارن

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم*روزی سراغ من آیی که نیستم

شهریار...

 

 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا


بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی


سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا


عمر ما مهلت امروز و فردای تو نیست


من که یک امروز مهمان تو ام فردا چرا


نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم


دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا


وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار


این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا


شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود


ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا


ای شب هجران که یک دم در چشم من نخفت


این قدر با بخت خواب آلود من لالا چرا


آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند


در شگفتم من نمیپاشد زهم دنیا چرا


در خزان هجر گل ای بلبل طمع حزین


خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا


شهریارا بی طبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت می روی تنها چرا...

نظرات 3 + ارسال نظر
خامد چهارشنبه 15 آبان 1387 ساعت 15:53 http://www.sarzamintanhai.blogfa.com

بنام تنها یاورم استا کریم
سلام حامدم شاید نشناسی بی وفایی از من بود اما تا الان خیلی سختس کشیدم ببخشید اما زمان می خواد تا همون حامد بشم موفق باشی اگه خواستی که باشم یه سر بزن
به امید دوباره شدن

آرش شنبه 2 آذر 1387 ساعت 23:01 http://www.setarehbaran.blogsky.com

روحش شاد حیف که خودش قدر خودش رو ندونست

[ بدون نام ] سه‌شنبه 12 آذر 1387 ساعت 16:38

hamashono khondam mese hamishe ziba bod

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد