زمزمه پرواز
اگرباز آمدم به زادگاه تو روزی،باورم کن
هرچند که از دیدن من می سوزی ،باورم کن
هرچند که از دیدن من می سوزی ،باورم کن
ودر این اندیشه ام که بروم یانروم
هر چند که باآمدن ورفتن من می سازی،باورم کن
تو که میدانی من باخودم از همه غریبه ترم
وخودم میدانم که منم بازیچه هر بازی،باورم کن
اگر ازمن تو برنجی به که روی آورم
توبرای انتهای راهم همیشه آغازی،باورم کن
همهء غمهای عالم دردلم پنهانند
بهرغمهای دلم تویکی محرم رازی،باورم کن
من که گویم مرغک این دل من زندانیست
بهراین مرغ دلم زمزمه پروازی،باورم کن
من گلی می طلبم بارنگ وبوی زیبا
وبرای من تنها توگل طنازی،باورم کن
دلم انگار که خواهد تو سرائی ازاو
وبگوئی از هر نغمه وازهر سازی،باورم کن
دل تنگم به هوای تو بخواهد
که برایش نی دل تنگ نوازی،باورم کن
سلام عالی بود
ای دوست چه برنجانیم و چه ز خود تَردَم کنی، با تو می مانم، باورم کن.
خدانگهدار دلتون و خودتون
یا حق
سلام علی جان
خوبی؟
چه خبرا خوش می گذره؟
درود
با " می نویسمی " تازه از راه رسیده ام و بی صبرانه انتظار محبتت را می کشم.
منتظرتم
شاد و پیروز باشی[گل]
سلام.
مطالبتون جالب و زیبا بود.
منم عاشقم ولی عشقم یه جورایی با بقیه فرق داره(!@)
اگه به قلب شکسته ی من سر بزنید هم من رو خوشحال کردید و هم قضیه ی عشق من رو می فهمید ...
خداحافظ
یکی دل میداد
دیگری دل می برید...
.
یکی قلم بر جوهر وفا میزد
دیگری ازخیانت مینوشت...
یکی میساخت یکی میسوخت
یکی ......
واین میان یکی به دنبال " دیگری" خود بود !